وردی که بره ها می خوانند 
صفحه های کتاب (پی دی اف اش را می خواندم) نشان می داد 215 صفحه دارد. به صفحه 185 که رسیدم تهش نوشته بود: پاریس- آوریل 2002 تا اوت 2007فکر کردم این هم یکی از مسخره بازی هایش است... اما پایین تر که رفتم فصل بعدی درکار نبود... اشاره شروع می شد... عادت داشتم رمان هایی را که غرقم میکنند تند بخوانم اما دیر تمام کنم... فصل های آخر را کش بدهم و نگذارم زود تمام شود... اما این یکی ناگهان تمام شد برای همین هنوز جای خالیش را مثل دندان کشیده شده میتوان حس کرد... که هربار زبانت را به لثه نرم و خونی زیرش میکشی

پیش از این همنوازی شبانهیارکستر چوبها را خوانده بودم. بازهم با نثری دقیق و گیرا مواجه شدم که از گزافه گویی و توضیح بیهوده میپرهیزد. تفاوت این بود که همنوازی نگاهی بیشتر به یک جمعیت که سکونشان به یکدیگر پیوند خورده دارد تا وردی که بره ها می خوانند. جدای از همهی اینها من شیفتهی زمان های غیرخطی ام. این رمان/داستان ها با وجود پیشروی نمی گذارند صفحات پیشین را از یاد ببری.
حتمی کتابی که دو شب تا نصفه شب منا بیدار نگه داشته تا تموم بشه کتاب خوبیه دیگه.خط سیز غیر مستقیم داستان برام جذابیت زیای داره در کنار اون اشاره های جنسی که برای ما مخاطب های فارسی زبان چیز عجیب و جدیدیه کتاب هاای قاسمی را برام جذاب میکنهدر مورد کتاب چیزی نمیتونم بنویسم چون مغزم هنوزر از این کتابه ولی میتونم توصیه کنم بخونیدش پشیمون نمیشین
بسیار از نحوه روایت "وردی که بره ها می خوانند" لذت بردم. در حین خوندنش گاهی لبخند به لب آدم میشینه از جنس لبخندی که از شنیدن یک جوک در مورد مسائلی که برای خیلی از ما ها تابو محسوب میشه به لب آدم میاد و گاهی از غصه مو به تن آدم سیخ میشه. اولین کتابی بود که از "رضا قاسمی" می خوندم "همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها" رو گذاشتم توی نوبت خوندن و حتما خیلی زود میرم سراغش .
از پنجره ی قطار(شیشه ی شفاف و تمیزش) می دیدم تمامِ بیابانهای خشک را. بطری آب را گذاشته بودم لبِ پنجره و می لرزید سطح آب درونش و یک جور سرخوشی داشت انگار برای خودش و یک جور همسفرِ ما شده بود از کنار خطی که آهن بود موازی با هم و تراورس های صبور که هر چند ده سانتی می تر دو خط را موازی را وصل کرده بودند به هم. آن اول ها تراورس ها چوبی بوده اند نمونه اش را در ایستگاهِ پل سفید دیده بودم در ایستگاهی متروک وقتی از میانِ حجم مِه عبور کرده بودیمو شهر و آدم ها را جا گذاشته بودیم بی آنکه کسی سر در پی ما
رضا قاسمی
Kindle Edition | Pages: 215 pages Rating: 3.95 | 1330 Users | 173 Reviews

Details Regarding Books وردی که بره ها می خوانند
Title | : | وردی که بره ها می خوانند |
Author | : | رضا قاسمی |
Book Format | : | Kindle Edition |
Book Edition | : | Special Edition |
Pages | : | Pages: 215 pages |
Published | : | 2004 by انتشارات خاوران، پاریس |
Categories | : | Novels. Fiction. Literature |
Rendition During Books وردی که بره ها می خوانند
" چرا هيچ خلوت عاشقانه اي خلوت نيست. ازدحام جمعيت است در تختخوابي دو نفره؟چرا هر كسي چند نفر است، چهرهايي تماما گوناگون؟چرا عاشق كسي ميشويم اما با كسي ديگر به بستر ميرويم؟ چرا عشق جماعي ست دسته جمعي كه در آن هر كسي هر كسي را مي گ.ا.ي.د جز من كه هميشه گ.ا.ئ.ي.د.ه ميشوم؟ "Describe Books In Pursuance Of وردی که بره ها می خوانند
Original Title: | وردی که برّهها میخوانند |
Edition Language: | Persian |
Rating Regarding Books وردی که بره ها می خوانند
Ratings: 3.95 From 1330 Users | 173 ReviewsEvaluate Regarding Books وردی که بره ها می خوانند
نسخه ی موبایلی این کتاب رو خوندم. اون هم تو اتوبوس. واقعا غافلگیر شدم. اولین کتابی بود که از رضا قاسمی میخوندم. ما ایرانی ها همیشه تو ذهنمون یه خودسانسوری های وحشتناکی داریم که به انواع و اقسام شکل ها خودش رو میتونه نشون بده. تبریک میگم به آقای قاسمی که تونسته اینقدر به خودش نزدیک بشه... کاری که شاید من هیچ وقت نتونم انجامش بدم...صفحه های کتاب (پی دی اف اش را می خواندم) نشان می داد 215 صفحه دارد. به صفحه 185 که رسیدم تهش نوشته بود: پاریس- آوریل 2002 تا اوت 2007فکر کردم این هم یکی از مسخره بازی هایش است... اما پایین تر که رفتم فصل بعدی درکار نبود... اشاره شروع می شد... عادت داشتم رمان هایی را که غرقم میکنند تند بخوانم اما دیر تمام کنم... فصل های آخر را کش بدهم و نگذارم زود تمام شود... اما این یکی ناگهان تمام شد برای همین هنوز جای خالیش را مثل دندان کشیده شده میتوان حس کرد... که هربار زبانت را به لثه نرم و خونی زیرش میکشی

پیش از این همنوازی شبانهیارکستر چوبها را خوانده بودم. بازهم با نثری دقیق و گیرا مواجه شدم که از گزافه گویی و توضیح بیهوده میپرهیزد. تفاوت این بود که همنوازی نگاهی بیشتر به یک جمعیت که سکونشان به یکدیگر پیوند خورده دارد تا وردی که بره ها می خوانند. جدای از همهی اینها من شیفتهی زمان های غیرخطی ام. این رمان/داستان ها با وجود پیشروی نمی گذارند صفحات پیشین را از یاد ببری.
حتمی کتابی که دو شب تا نصفه شب منا بیدار نگه داشته تا تموم بشه کتاب خوبیه دیگه.خط سیز غیر مستقیم داستان برام جذابیت زیای داره در کنار اون اشاره های جنسی که برای ما مخاطب های فارسی زبان چیز عجیب و جدیدیه کتاب هاای قاسمی را برام جذاب میکنهدر مورد کتاب چیزی نمیتونم بنویسم چون مغزم هنوزر از این کتابه ولی میتونم توصیه کنم بخونیدش پشیمون نمیشین
بسیار از نحوه روایت "وردی که بره ها می خوانند" لذت بردم. در حین خوندنش گاهی لبخند به لب آدم میشینه از جنس لبخندی که از شنیدن یک جوک در مورد مسائلی که برای خیلی از ما ها تابو محسوب میشه به لب آدم میاد و گاهی از غصه مو به تن آدم سیخ میشه. اولین کتابی بود که از "رضا قاسمی" می خوندم "همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها" رو گذاشتم توی نوبت خوندن و حتما خیلی زود میرم سراغش .
از پنجره ی قطار(شیشه ی شفاف و تمیزش) می دیدم تمامِ بیابانهای خشک را. بطری آب را گذاشته بودم لبِ پنجره و می لرزید سطح آب درونش و یک جور سرخوشی داشت انگار برای خودش و یک جور همسفرِ ما شده بود از کنار خطی که آهن بود موازی با هم و تراورس های صبور که هر چند ده سانتی می تر دو خط را موازی را وصل کرده بودند به هم. آن اول ها تراورس ها چوبی بوده اند نمونه اش را در ایستگاهِ پل سفید دیده بودم در ایستگاهی متروک وقتی از میانِ حجم مِه عبور کرده بودیمو شهر و آدم ها را جا گذاشته بودیم بی آنکه کسی سر در پی ما
0 Comments:
Note: Only a member of this blog may post a comment.